وااای امروز خییلی خوب بود از 7.30 بیدار شدم با پیسرم اشتی کردیم و کلی خوجال شدم بعدش خودمو حاضر کردم ساعت 9 رفتیم با فاعز عکااسی اول رفتیم اسبادا کلی عکس گرفتیم بعدش راه اهن اونجا یه چایی هم خوردیم دیوار کوبی ک فاعز درس کرده بودو هم بم داد خیلی خوش گذشت و خندیدیم ^^ الان اومدم خونه مامان میگ گوشی سفارش دادیم واست تا چند روز دیگم به دستم میرسه هووورا *-* تا فردام بشینم عکس ادیت کنم فقط جوونم من ^-^ گاد شکرت :)
بازدید : 283
سه شنبه 5 آبان 1399 زمان : 11:37
اشک های بی قرار ( پارت اول )